پشت پرده ازدواج

ساخت وبلاگ

شبیه همان روزهای دوری است که دختر بچه های دیگر، کفش پاشنه بلند مادرشان را می پوشیدند و رژلب قرمز می زدند تا زودتر بزرگ شوند و من می دانستم هیچ چیز باشکوهی در بزرگ شدن وجود ندارد و زانوی غم بغل می کردم از گذشتن روزهایی که من را به دنیای بزرگ ترها پرتاب می کردند، بی آن که بخواهم.

همان قدر اطمینان داشتم که هیچ چیز باشکوهی پشت پرده ازدواج وجود ندارد. اگر دوستت داشته باشد، تو را اسیر خودخواهی های خودش می کند و اگر نه، اسیر اندوه بی پایان. یا به بهانه عشق، بال و پر پروازت را می بندد (و حتی بدتر از آن می شکند) یا به بهانه نفرت، تو را از خودت هم بیزار می کند.

تا وقتی فقط یک عشق است، باشکوه می نماید، جذاب و هوش ربا، باهوش و خوش مشرب، شوخ طبع و نکته سنج. غرور و سکوت سنگین و هیجاناتش خواستنی ترش می کند. وقتی همسر و همخانه شد، غرور و سکوت سنگین و هیجاناتش آزار دهنده می شود.

یک روز به خودت می آیی و می بینی چقدر همان چیزهایی که در او می پرستیدی، تکراری و بی معنی شده است. می دانی همه زندگی ها کمابیش همین طورند و با گذشت و مهربانی می شود آشیانه را سرپا نگه داشت و عشق کماکان واژه ای ستایش شده است و هنوز می توانی آن را لابه لای لبخندها و حرف هایش پیدا کنی. اما بعضی وقت ها دلت - یک جای کاملا دور از دسترس و پنهان از دلت- می خواهد پرواز کنی و از این فضای تنگ و تکراری دورتر بروی، به سوی آرزوهایی که هنوز جذابند.

+ نوشته شده در  سه شنبه دهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 15:42  توسط   | 
رویای لعنتی...
ما را در سایت رویای لعنتی دنبال می کنید

برچسب : پرده,ازدواج, نویسنده : anidalton بازدید : 93 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:07