شبیه همان روزهای دوری است که دختر بچه های دیگر، کفش پاشنه بلند مادرشان را می پوشیدند و رژلب قرمز می زدند تا زودتر بزرگ شوند و من می دانستم هیچ چیز باشکوهی در بزرگ شدن وجود ندارد و زانوی غم بغل می کردم از گذشتن روزهایی که من را به دنیای بزرگ ترها پرتاب می کردند، بی آن که بخواهم. همان قدر اطمینان داشتم که هیچ چیز باشکوهی پشت پرده ازدواج وجود ندارد. اگر دوستت داشته باشد، تو را اسیر خودخواهی های خودش,پرده,ازدواج ...ادامه مطلب