روان شناسی کودک!

ساخت وبلاگ

پسربچه گیر داده بود و از مادرش می خواست برایش یکی از اسباب بازی های دستفروش را بخرد. مادر تظاهر می کرد نمی شنود. دختر جوانی که به میله واگن مترو تکیه داده بود، دست کرد توی کیفش، پول داد و اسباب بازی را خرید و به بچه سپرد. مادر بچه گفت لازم نبود. دختر جواب داد چرا، من روان شناسی خوانده ام. بچه از توجه خوشش می آید.

یکی از زن ها گفت: شما اگر تازه روان شناسی خوانده ای، ما یک عمر بچه بزرگ کرده ایم. الان این بچه خیال می کند هرچیز خواست باید به دست بیاورد. دختر خواست از کارش دفاع کند: اما یاد می گیرد که او هم دست بخشنده داشته باشد.

قطار به ایستگاه رسید. اول دختر جوان پیاده شد، بعد مادر و پسر. وقتی آنها رفتند، زن ها شروع کردند به ادامه تحلیل هایشان بر رفتار دختر جوان. یکیشان گفت: هر مادری خودش بهتر صلاح بچه اش را می داند.

کسی فکر نکرد شاید آن دختر جوان برای اولین بار دلش خواسته برای یک بچه چیزی بخرد. کسی هم حواسش به پسربچه دستفروش نبود که خوشحال از دشت اول، با صدایی بلندتر تبلیغ اسباب بازی هایش را می کرد.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۵ساعت 9:2  توسط   | 
رویای لعنتی...
ما را در سایت رویای لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anidalton بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 16:44