سالها بعد، یک شب در کوچهپسکوچههای شهر، آوازی آشنا به گوشمان میرسد و به یاد خاطرات غرورانگیز و تلخ و شیرین گذشته، دوباره اشک در چشمانمان حلقه میزند: برای توی کوچه رقصیدن، برای ترسیدن به وقت بوسیدن...
رویای لعنتی...برچسب : نویسنده : anidalton بازدید : 105