معجزه عطرها

ساخت وبلاگ

شیشه‌های عطر را یکی‌یکی از جایشان بیرون می‌آورم. بعضی‌هاشان تقریبا خالی شده‌اند اما برای سال‌ها نگهشان داشته‌ام. تمام که شدند، برای مدتی می گذارمشان بین لباس‌هایم تا آخرین قطره‌های بوی خوششان، بپیچد در تار و پود آنها.

جعبه‌ها و قوطی‌هاشان را یکی‌یکی با وسواس خاصی باز می‌کنم. استشمام بوی هر کدام، مرا به دوره‌ای از زندگی‌ام پرتاب می کند. سرخوش می‌شوم. حتی یادم می‌آید آن قوطی خالی که قربانی خانه‌تکانی قبلی شد، چه بویی داشت و چه موج گرمی از خاطرات را با خودش می‌آورد.


عطر تند نارنجی در شیشه‌ای بی‌رنگ با در پلنگی، مرا به یاد دوران دانشجویی‌ام می اندازد، زمانی که از آن می‌زدم. قوطی کوچک سیاه به یاد دوستی می‌اندازدم که یک روز بدون آن‌که دلیل خاصی داشته باشد، آن را با یک بسته شکلات به من هدیه داد. بوی شیرین شیشه قرمز رنگی که قوطی فلزی همرنگ خودش دارد، مرا به یاد «گابریل» می‌اندازد که آن را از مکزیک برایم آورده بود. امسال بالاخره شیشه کوچک عطر گران‌قیمت فرانسوی که از بس دلم نیامد از آن استفاده کنم، هر سال پیش چشمم پرید و کمتر شد را دور ریختم.

می‌گویند به کسی که دوست دارید، عطر هدیه ندهید، جدایی می‌آورد. اما این روزها آدم‌ها به همدیگر عطر هم که هدیه نکنند، جدا می‌شوند. لااقل بهتر است رایحه ای باشد که روزی، جایی، جوری، آنها را به یاد هم بیندازد.

بوهای تلخ، تند، شیرین، گرم و سرد، هر کدام حال و هوای خودشان را دارند. عجیب است که با بویی شیرین به یاد دوره‌ای تلخ از زندگی‌ات بیفتی و با بویی تلخ، به یاد دوره‌ای شیرین، اما این است معجزه عطرها!

رویای لعنتی...
ما را در سایت رویای لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anidalton بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 21:02