رویای لعنتی

متن مرتبط با «آزادی» در سایت رویای لعنتی نوشته شده است

آزادی

  • دیشب خواب بدی دیدم. شب عروسی ام تمام شده بود و داماد رفته بود مهمانان را بدرقه کند. من به تنهایی به خانه مشترک‌مان پا گذاشتم، جایی که نه خودش و نه وسایلش را قبلا ندیده بودم، خواهرم جهیزیه را خریده و چیده بود، یکی از کمدهای خودش را هم دیدم بین مبلمان. در خانه راه می رفتم، درها را یکی یکی باز می‌کردم و سرک می‌کشیدم. چند اتاق خواب داشت و حتی سه آشپزخانه. گویی فضاها تکثیر و تکرار می شدند اما ساختمان ,آزادی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها